نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





ماه چراغ کوچکی است که روشن شده تا جلوی پایت را ببینی

برای خودت دعا کن تا همیشه جلوی پایت را ببینی؛ آخه راهی را که باید بروی  

خیلی طولانی است  

خیلی چاله چوله دارد؛ دام های زیادی در آن پهن شده است  

و باریکه های خطرناکی دارد؛ 

پر از گردنه های حیران و سنگلاخ های برف گیر است.

 


[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 6:28 بعد از ظهر | |







 

برای خودت دعا کن که زنده بمانی. زنده ماندن چند راه حل ساده دارد!

برای اینکه زنده بمانی نباید بگذاری که هیچ وقت بیشتر از اندازه ای

 که نیاز داری بخوابی.

باید همیشه با خدا در تماس باشی تا به تو بیداری بدهد.

بیداری هایی آمیخته با روشنایی، صدا، نور، حرکت.

تو باید از خداوند شادمانی طلب کنی. همیشه سهمت را بخواه

و بیشتر از آن چه که به تو شادمانی ارزانی می شود در دنیا شادمانی

بیافرین تا دیگران هم سهمشان را بگیرند.

برای اینکه زنده بمانی باید درست نفس بکشی و نگذاری هیچ چیز ی

سینه ات را آلوده کند.

برای اینکه زنده بمانی باید حواست  به قلبت باش

 


[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 6:22 بعد از ظهر | |







به نام تو !
تو ...... ای مهربان من ! ....
همراهم باش ! مگذار خطا کنم مهربان من !...تنها دلسوز و بخشنده ی من ...
تنها امید و آرزوی من ...تنها تکیه گاه زمین و آسمان من ......
مگذار خطا کنم......دستم بگیر و با آگاهی و مهر و لطف و قدرت و عظمتت هدایتم کن
ای بی کران سرشار از مهر....
عاشق مهربانی جاودانه ات هستم نازنینا .
تو را سپاس برای همه ی مهربانی هایت ...
با من باش و هدایتم کن .
من بنده ی عاشق توام

 


[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 4:14 بعد از ظهر | |








[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 4:1 بعد از ظهر | |








[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 4:0 بعد از ظهر | |








[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 4:0 بعد از ظهر | |








[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 3:59 بعد از ظهر | |








[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 3:59 بعد از ظهر | |








[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 3:58 بعد از ظهر | |








[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 3:57 بعد از ظهر | |








[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 3:57 بعد از ظهر | |








[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 3:56 بعد از ظهر | |








[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 3:56 بعد از ظهر | |








[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 3:55 بعد از ظهر | |








[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 3:54 بعد از ظهر | |








[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 3:53 بعد از ظهر | |








[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 3:52 بعد از ظهر | |








[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 3:50 بعد از ظهر | |








[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 3:47 بعد از ظهر | |







 

سلطان طبیعت ایران چشم انتظار مسافران بهار و تابستان

هیجان توأم با آرامش را در دل طبیعت اردبیل تجربه کنید

 

تُردی و طراوت آب و هوا به همراه طبیعتی چشم نواز و مسحور کننده همان کیمیای حیات بخش بهار و تابستان در استان اردبیل است، دو فصلی که خصوصیات منحصربه فرد و خارق العاده طبیعت این استان را با تمام وجود در پیشانی ایران زمین به نمایش می گذارد و هر فردی با قرار گرفتن در پهنه طبیعت بی همتای این استان در این فصول، ناباوارنه دو حس متضاد هیجان و آرامش را در کنار هم تجربه می کند

شاید انتقال چنین حسی با گفتار یا نوشتار توصیفی به مخاطبی که بودن در این شرایط را تجربه نکرده است کار دشواری باشد، اما دیدن تصاویری که به سان قطره ای از اقیانوس زیبایی های اردبیل است می تواند با نمایش گوشه ای از قدرت نمایی خداوند در طبیعت سحرانگیز اردبیل تا حدودی کلمات را در انتقال این حس به مخاطب یاری کند

 

از مناظر شگفت انگیز سبلان سترگ و باشکوه که عروس کوه های جهان می نامند و خیره کننده تر از مناظر زیبای دامنه های آلپ سوئیس در قاره سبز اروپاست تا دشت بی انتهای گل های الوان در فندقلوی نمین که یادآور باغ های پهناور گل در کشور هلند است، از تعدد رودخانه ها و جویبارهای جاری در پهنه دشت و کهن شهر اردبیل که از اعصار دور جهانگردان را مجاب کرد تا اردبیل را با ونیز ایتالیا مقایسه کنند تا انبوه چشمه های بهشتی شفابخش جوشان از دامن کوهسارانش در سرعین که هیچ منطقه ای در جهان در مقام مشابهت با آن نیست، از گندم زارهای زرین و باغات میوه پربار حاصل از خاک طلا وزن مغان تا باغات میوه و تاکستان های شیرین شهد مشگین شهر، از کوه های باصلابت و سربه فلک کشیده خلخال و چشمه های آب سرد و گرم معدنی نیر تا دریاچه های نیلی فام اردبیل و گردنه افسونگر و هزار پیچ حیران و .. همه و همه جلوه هایی از طبیعت بی رقیب استان اردبیل می باشد که به سان یک نقاشی زیبای جان گرفته بر روی بوم مقابل دیدگانت طنازی و خودنمایی می کند

 

وجود اماکن و ابنیه های نفیس و ارزشمند تاریخی و مذهبی در سراسر این استان را می توان وجه دوم گردشگری اردبیل معرفی کرد و برخی از این اماکن نیز همچون بقعه شیخ صفی الدین اردبیلی که به عنوان یازدهمین اثر تاریخی ایران در فهرست میراث جهانی یونسکو به ثبت رسیده است، جزو شاهکارهای معماری جهان محسوب می شود و این اثر به همراه صدها اثر مهم دیگر همچون مساجد و خانه های متعدد تاریخی، بازار، حمام ها، گورستان ها و پل های تاریخی، قلعه ها و کتیبه های تاریخی و .. نقش محوری در رونق گردشگری تاریخی و فرهنگی استان اردبیل دارد

همه ساله با پایان یافتن اعتدال بهاری و آغاز هُرم سوزان روزهای تابستان در اقصی نقاط کشور، خنکای روحبخش تابستان اردبیل وسوسه سفر می انگیزد و مشتاقان طبیعت و تاریخ را به سوی خود فرا می خواند

شما نیز می توانید امسال با پیوستن به جمع میلیونی میهمانان مشتاق بهار و تابستان اردبیل، ضمن بهره مندی از مواهب خدادادی این دیار، از حق مسلم خود به عنوان یک شهروند ایرانی دفاع کنید!

چرا که هر مسافری با ورود به این استان و تجربه همه این زیبایی ها و طراوت ها، حضور در اردبیل در ایام بهار و تابستان را حق مسلم هر شهروند ایرانی قلمداد می کند.

 


[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 3:44 بعد از ظهر | |








[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 4:9 بعد از ظهر | |








[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 7:2 بعد از ظهر | |








انگشتتان را وارد اقیانوس کنید و دوباره خارج کنید آن وقت آب باقی مانده بر روی انگشت شما با آب اقیانوس مقایسه میشود که همان مقایسه زندگی دنیوی و اخروی است

-حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)


 


[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 6:58 بعد از ظهر | |







 

هیچ لیوانی در زندگی خالی نیست ،

حتی نیمه پر هم نیستند ؛

وقتی چشمها جور دیگر می بینند .

وقتی دوست همه جا حضور دارد،

وقتی لطفش همه جا را پر کرده 

آری ...  چشمها را باید شست ...

بیایید لیوانها را به کناری بگذاریم ، وقتی دریای رحمتش را کرانه نیست ...

الحمد لله رب العالمین ...

 

 

 


 

 


[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 6:53 بعد از ظهر | |








همه شما شنیده اید که مولای متقیان امام علی (ع) فرموده اند: هر کجا کاخی بر پاست لاجرم کوخی هم در کنار ش برجاست . چرا که لازمه کاخ نشینی خوردن حق دیگران و اگر خیلی خوش بین باشیم چشم بستن به نیاز های هم نوعانمان است، مثلا کسی که پنجاه میلیون تومان پول قبر و سنگ قبر میدهد یا در خانه و برج های آنچنانی زندگی می کند و یا ماشین چند صد میلیونی سوار شده و عروسی چند صد میلیونی می گیرد در حالیکه میداند افرادی محتاج کلیه و یا خرج بیمارستان و عمل جراحی و دارو و نان شب هستند بویی ﺍﺯ انسانیت نبرده اند و ***بقول قرآن آنها که ثروت را انباشته و انفاق نمی کنند عذاب الیم در انتظارشان است***. این تازه برای مال حلال است و حرام که جای خود دارد...

 


[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 6:51 بعد از ظهر | |







همانا خداوند فرشته را عقل داد بدون شهوت وحیوان را شهوت داد بدون عقل!

پس هر انسانی که پیرو عقلش باشداز فرشته برتر است!وهرانسانی که شهوتش برعقلش حکم کند از حیوان پست تر است!

 


[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 6:39 بعد از ظهر | |








[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 6:37 بعد از ظهر | |







 

پدرم
آرزوهایم را قورت می داد
تا چشمانم مه گرفت
چون
دستش مانند
پای برادرم همیشه لُخت بود
چقدر صورتم
بوی زحمت می گیرد
وقتی نوازشم می کند!

 


 

 

 


[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 6:30 بعد از ظهر | |







درساحل دریای زندگی قدم میزدم ! در همه جا دو رد پا بود ! رد پای منو خدا!

به سخت ترین لحظات زندگی که رسیدم فقط یه رد پا دیدم !

گفتم : خدایا در سخت ترین لحظات رهایم کردی؟؟؟

ندا آمد : این رد پای من است که تورا بر دوش میکشیدم !

با خدا باش !

 


[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 6:26 بعد از ظهر | |








زندگی در بردگی شرمندگی است

معنی آزاد بودن زندگـی است 

ســر كه خـــم گردد به پای ديگران

بر تن مـردان بــود بــار گــران

بندة حق در جهـــان آزاده اســت

مســت وی ، فارغ زجام و باده است

 

 

 

 

بر خاک چه نرم می خرامی ای مرد

آنگونه که بر کفش تو ننشیند گرد

فردا که جهان کنیم بدرود به درد

آه،آن همه خاک را چه می خواهی کرد ؟؟

 

 

همیشه در گرگم به هوا، از گرگ شدن فرار می کردیم

و اکنون نا خواسته ، در تمامی بازی ها گرگیم

بی آنکه از خودمان بترسیم

 

 

 


[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 4:54 بعد از ظهر | |







خدایا اگر زندگی دوباره ای می داشتم نمی گذاشتم حتی یک روز بگذرد ، بی آنکه به مردمی که دوستشان دارم بگویم که دوستتان دارم

به انسانها می قبولاندم که محبوب من اند و همواره در کمند عشق زندگی می کردم .

خدایا اگر دل در سینه ام همچنان می تپید ، نفرتم را بر یخ می نوشتم و طلوع خورشید را به انتظار می نشستم …..

با اشک هایم گل های رز را آب می دادم تا درد خار ها و بوسه گلبرگ هایشان را احساس کنم .

به انسان ها نشان می دادم که چه در اشتباهند که گمان می برند پیر شدند دیگر نمی توانند عاشق باشند . به هر کودکی دو بال می دادم اما رهایش می کردم تا خود پرواز را بیاموزد .

من دریافته ام که همگان می خواهند بر قله کوه زندگی کنند ،بی آنکه بدانند خوشبختی واقعی درک عظمت کوه است

 

روزی از دانشمندی ریاضیدان نظرش را در باره انسانیت پرسیدند، در جواب گفت:

اگر زن یا مرد دارای اخلاق باشند: نمره یک می‌دهیم 1

اگر دارای زیبائی هم باشند پس یک صفر جلوی عدد یک می‌گذاریم: 10

اگر پول هم داشته باشند 2 تا صفرجلوی عددیک می‌گذاریم: 100

اگردارای اصل ونسب هم باشند 3 تا صفرجلوی عدد یک می‌گذاریم : 1000

ولی اگر زمانی عدد 1 رفت (اخلاق)؛ چیزی به جز صفر باقی نمی‌ماند، 000

و صفر هم به تنهائی هیچ است و آن انسان هیچ ارزشی ندارد.

 

 

ملاک و معیار انسانیت از دیدگاه استاد مرتضی مطهری:

 

علم

آیا ما می توانیم علم را ملاک و معیار انسانیت قرار بدهیم و بگوییم که انسان ها از نظر زیست شناسی با یکدیگر مساوی هستند.ولی یک چیز هست که اکتسابی،یعنی به دست آوردنی است که با آن معیار، انسانیت با غیر انسانیت تفاوت می کند،مرزی است میان انسان برتر و انسان فروتر،و آن دانش است.هر اندازه که انسان آگاهی و دانش بیش تری پیدا کند، انسان تر است و هراندازه که از علم و دانش بی بهره تر باشد، از انسانیت بی بهره تر است.بنابراین دانش آموز کلاس اول از کسی که هنوز به مدرسه نرفته انسان تر است.دانش آموز کلاس دوم از دانش آموز کلاس اول انسان تر است و هیمن طور…در دوره دانشگاه هم دانشجویی که سال آخر را طی می کند از دانشجویی که سال ما قبل آخر را طی می کند، انسان تر است.بعد برویم سراغ علما و دانشمندان،هر کدامشان که معلوماتش بیش تر است،انسان تر است.آیا این که علم و دانش معیار انسانیت است و تنها معیار هم هست،می تواند مورد قبول واقع شود؟

 

اخلاق

نظریه دیگر این است که نه، انسانیت به دانش نیست. دانش البته شرطی است برای انسانیت. آگاهی و باخبر بودن روشن بودن به جهان،به خود و به اجتماع را نمی شود نفی کرد،اما این مسلما کافی نیست.اگر هم دخالتی دارد،یکی از پایه های انسانیت است.تازه در اصل پایه بودنش هم حرف است که بعد عرض می کنم.این نظریه می گوید انسانیت به خلق و خوی است نه به دانش،خلق و خوی یک مسأله است و آگاهی مسأله دیگر.ممکن است انسان آگاه و دانا باشد،همه چیز را بداند ولی خلق و خوی او، خلق و خوی انسانی نباشد بلکه خلق و خوی حیوانی باشد، چه طور؟مثلا یک حیوان از نظر خلق و خوی تابع غرایزی است که با آن غرایز آفریده شده است،جبر غرایز بر او حکومت می کند.یعنی در مقابل غریزه اش یک اراده حاکم ندارد و حتی او همان غریزه خودش است و غیر از غریزه چیزی نیست. اگر می گوییم سگ یک حیوان درنده و در عین حال باوفاست، درندگی و وفا برای این حیوان غریزه است

بله مسأله خلق و خوی یک امر دیگر است،غیر از مسأله آگاهی است.به عبارت دیگر آگاهی به آموزش های انسان ارتباط پیدا می کند و خلق و خوی به پرورش های انسان.اگر بخواهند به انسان آگاهی بدهند،باید او را آموزش های انسان ارتباط پیدا می کند و خلق و خوی به پرورش های انسان.اگر بخواهند به انسان آگاهی بدهند،باید او را آموزش بدهند و اگر بخواهند به انسان خلق و خوی خاص بدهند، باید او را همان گونه تربیت کنند. عادت و پرورش دهند و این یک سلسله عوامل غیر از عامل آموزش می خواهد به ین معنی که عامل آموزش،شرط پرورش هست ولی شرط لازم است نه شرط کافی.

 

 


[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 7:39 بعد از ظهر | |







    توی دنیایی که پر از دورویی و ریا و دشمنی و تلاش برای آزار همدیگه است رفاقت انگار یه مفهوم عجیب و غریب و دست نیافتنیه این روزها!  و داشتن دوست یا دوستانی که انسان باشن، بفهمنت، برای خودت و درونیاتت کنارت باشن نه داشته ها و نه برای پر کردن تنهایی خودشون خیلی خیلی ارزشمند و مقدسه..اونقدر که باید عین یک شی گرانبها این رفقا رو گذاشت توی موزه و از پشت شیشه احساس بهشون نگاه کرد و دایما مراقب بود که مبادا خدشه ای بهشون وارد بشه..

معنای دوست و دوستی رو وقتی میشه فهمید که آدمها با همه دغدغه هاشون با همه خستگی هاشون با همه گرفتاریها و کلافگی ها و حتی همه بغض ها و تلخی هاشون وقتی به تو میرسن با همه وجودشون کنارت باشن و برات وقت بذارن و برای خوب کردن حال بدت و استمرار حال خوبت از هیچ تلاشی دریغ نکنن...

از دوست توقع زیادی ندارم اما فقط و فقط میخوام اندازه ای که ادعا میکنه باشه..همونقدری که براش مایه میذاری برات مایه بذاره اونقدری که دلت باهاشه دلش باهات باشه و اونقدری که دوستش داری دوستت داشته باشه..

یه وقتی دلم میخواست دوستام زیاد و زیاد و زیادتر بشن اما از وقتی که دیدم آدمها رو دغدغه ها و گرفتاریهاشون حتی از دوستان جانی شون دور میکنه فهمیدم که اگه قد انگشتان یک دست دوست داشته باشی اما خوب، بهتر از یه لشگر آدم بی خاصیته به نام دوست...

به نظر من حتی گرفتارترین آدم دنیا وقتی بخواد میتونه برای هرکسی هرچقدر که لازمه توی همه دل مشغولیهاش وقت خالی کنه..حتی قد یه دیدار نیم ساعته..حتی قد یه تلفن زدن..حتی قد یه پیامک دادن...میشه اگه بخوایم..

و حالا من خیلی وقته که رابطه های حتی ارزشمند دوستی رو به محض یک طرفه شدن قطع میکنم..وقتی میبینم دوستی که دوستش داشتم حتی یک بار هم برای پرسیدن حال من پیش قدم نمیشه دلیلی نداره که منم خودم رو برای پرسیدن حالش و دونستن احوالش اذیت کنم...هر چه دور و برم خلوت تر حال دلم خوش تر

من حالا باور دارم خونه دل رو باید آب و جارو کرد برای رفیقی که وسط همه سختی ها و تلخی ها و گرفتاریهای ریز و درشت زندگی و کار و دغدغه هاش وقتی میبینه فقط یه کم ابر دلتنگی توی گلوت گیر کرده با همه وجودش میاد کنارت تا هرجوری که شده نذاره تنها باشی و تنهایی رو حس کنی...حتی اگه تلخی هات اجازه نده باهاش خوب رفتار کنی اما کنارت میمونه و رهات نمیکنه...

من این رفیق رو با همه دنیا عوض نمیکنم و مطمئنم دیگه به دوستانی که فقط اسمشون گوشی تلفنم رو اشغال کرده و سال تا سال خبری ازم نمیگیرن و حتی دوستانی که به ظاهر ابراز محبت میکنن ولی حتی تحمل شنیدن یه آه  ویه لحظه ابراز ناراحتی رو از آدم ندارن و میخوان فقط رفیق روز خوشی باشن احتیاج ندارم...

حالا دیگه میخوام اگه دنیا دو روزش مونده کنار رفقایی باشم که من براشون مهمم و وسط همه دغدغه هاشون جایی دارم نه دوستی که هر وقت ازش میپرسم خبری ازت نیست بگه اووووووووووه انقدر گرفتارم که نگو!

 این پست با همه حس نابش تقدیم به رفقایی که هنوز حرمت قائلن برای حریم مقدس دوستی

 


[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 7:31 بعد از ظهر | |







 از هم قطار زندگی زمین  به ایستگاه پایان نزدیک شد.دوباره زمستان به پیشواز بهار رفت و اسفند فروردین را به حضور طلبید تا بوی بنفشه و ریحان مشام باغ و راغ را بنوازد و پرستو کوچی تازه را در دل آبی آسمان بی کران تجربه کند.

چمنزار سبز شد و نسیم روح نواز بهاری وزیدن آغاز کرد و دانه های نهفته در دل خاک پس از مدتها سرما تکانی به خود دادند و فصل نوی زیستن را از سر گرفتند.

امسال هم به چشم برهم زدنی سپری شد و می رود که به تاریخ بپیوندد و خاطره هایش عکس شود در آلبوم هایمان..آلبومهای دیجیتالی.

به پیشواز بهار می رویم با لبخندها و اشکهایی که پشت سر گذاشتیم.با کسانی که از کنارمان رفتند و عزیزانی که به ما پیوستند.با خاطره همه خوبی ها و بدی ها..با مهرها و کینه ها...

به پیشوازبهار می رویم با همه محبت هایی که کردیم یا دلهایی که شکستیم..با خدمت ها و ایثارها و  یا کارشکنی ها و دشمنی ها...

هرچه بود و بودیم تمام شد.زمستان رفت و روسیاهی اش ماند به زغال..و اینکه اکنون چه حسی داشته باشی و چه سالی را تجربه کرده باشی  به خودت و دلت برمیگردد..

مهم این است که می خواهی چه سالی را شروع کنی؟

برای همه آدمهای خوب و بد این روزگار شروعی متفاوت از خدا میخوام ..شروعی سبز با دلی بهاری..

بهارتون پرشکوفه

 


[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 3:58 بعد از ظهر | |