نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





ظرف غذای نذری همسایه را نگرفتم، هاج و واج نگاهم کرد؛
گفتم: غذا داریم و این زیادی است؛
به او نگفتم که، اگر فقط ده دقیقه سر کوچه بایستد؛
حتماً یک نفر را می بیند که سطل آشغال بزرگ را می کاود، برای یافتن لقمه ای نان؛
دور و برم پر است از یتیم، نیازمند و کودکان خیابانی؛
یک محل را نذری می دهید؛
بی آنکه حواستان باشد، نیازمندان زورشان به صف ایستادن نمی رسد؛
اگر هم برسد از لباس هایشان خجالت می کشند ..



[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 10:47 قبل از ظهر | |








[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 7:31 بعد از ظهر | |








[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 7:30 بعد از ظهر | |








[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 7:28 بعد از ظهر | |








اگر پول داشته باشی…

انسانها تو را خواهند شناخت.

اما اگر پول نداشته باشی…

تو انسانها را خواهی شناخت.








نگاه هایمان ” هرزه ” شده اند

آغوش هایمان بوی ” هوس ” گرفته اند

قول هایمان ” بی اعتبار ” است

حرف هایمان ” خالص ” نیست

عشق هایمان ” پوشالی ” شده است

محبت هایمان ” قلابی ” شده

خوبی هایمان فقط ” تظاهر ” به خوبی ست

عبادتمان همه چیز است جز ” بندگی ” خدا . . .

رنگ و لعاب صورت ها هر روز بیشتر میشود

و رنگ و لعاب دل ها هر روز کم تر . . .

افکارمان ” غربی ” شده است

آزادی از نظرمان آزاد بودن پوشش است نه آزاد بودن عقیده ,

همه کارها را با پاداش میخواهیم

اما تا این که جزا ببینیم فریادمان به آسمان میرسد . . .

فرهنگ اصیل خودمان را کنار گذاشته ایم و فرهنگ به اصطلاح ” مدرن ” را برگزیده ایم

شلوار پاره میپوشیم چون ” مد ” است !

لباس های ساده و مناسب را کنار میگذاریم چون ” افت کلاس ” است !

شعار میدهیم بدون ” عمل ” . . .

قضاوت میکنیم بدون ” عدل ” . . .

سوال من این است ما در کدام نقطه از انسانیت ایستاده ایم ؟



[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 7:26 بعد از ظهر | |