نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





 

 

 


[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 5:17 بعد از ظهر | |








[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 5:16 بعد از ظهر | |








[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 10:17 قبل از ظهر | |







گویند اسکندر وارد شهری شد، و روی سنگ قبرها را خواند، دید همه در سن جوانی مرده اند و مرده ها بیش از سی سال نداشتند.

پیرمردی را پیدا کرد و گفت: من با همه جهانگردی که داشتم، شهری مثل شهر شما ندیده ام، بگو چرا در این شهر همه جوان مرده اند؟

پیرمرد گفت: ما دروغ و تظاهر در زندگی نداریم و چون کسی که شصت سال عمر کرده، 30 سال آن را خواب بوده، پس در واقع 30 سال عمر مفید داشته است و ما نیز همان واقعیت را می نویسیم

 


[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 5:22 بعد از ظهر | |







آنهایی که دستشان را توی دست خدا می گذارند

دلشان قرص است 

این ساده ترین مشقی است که باید تمرین کنم

 


[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 5:11 بعد از ظهر | |







فردای روزی که دشمن بعثی خرمشهر را گرفت جسد بی جان و عریان دختری را به تیرک بلندی بسته و در آن سوی کارون مقابل چشمان رزمنده های ما گذاشته بودند!
تکاوران نیروی زمینی ارتش با تقدیم 3
شهید بالاخره آن جسد را پایین آوردند ...!
سه
شهید برای "جسد" یک دختر مسلمان ایرانی...!

حال چه بر سر غیرت جوانان ما آورده اند
که خود، خواهان عریان بودن دختران در جامعه شده اند...؟

 


[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 3:10 بعد از ظهر | |








[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 2:59 بعد از ظهر | |








[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 2:58 بعد از ظهر | |







 نمــی دانــم ، چــرا چنـد صَبــاحــی اســت ،

 

ســـلامم بــی پـاسخ مـانــده !!.

 

در کـوچـه هـای دلواپســی ، چــراغ بــه دســت ،

 

بــه دنبــالِ روح ِ ســرگــردانِ خـویشــم .

 

منــم و سکــوتِ شــب و کنــج ِخـلوتِ اتـاق و

 

یـک نگــاهِ خـیره و قفــل شــده بــر عکـس هـایتان .

 

منــم و دلـواپســی و یــک راهِ نـاتمــام و قــدمهــای لــرزان .

 

آری ،  منـــم و یـک روح ِ بـی قـرار ....

 

 

دِلنـِگـران ِ فـــرداهــایــم !!

 

 نگــرانِ اینکــه از شما تنهــا نــامی

 

بــر کـوچـه هـای سنگــی شهـرمــان مــانــده اسـت  !!

 

نگــرانِ ایــن کــه هــر گـاه نـامتـان مـی آیــد ،

 

تنهـــا بــه یــک آه ، بَـسنــده مـی کنـیم و دیگــر هــیچ !!

 

آری نگــرانم ،

 

نگران اینکه این روزها

 

برای نوشتن از شما، دَستــانم می لــرزد !!

 

چقــدر ایــن روزهــا مُضـطــربـم !!!

 

در ایــن وانفــسای غـربـت کــه عِـ  ــدالت را ســر بـریـدنـد ،

 

بیــائـید و بــار دیگــر وصیّتنـامــه هـایتـان را

 

بــه روز کنــیـد !!!

 

شاید تکانی خوردیم...

 


[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 10:32 قبل از ظهر | |







اری تعالی زن را ریحانه خلق کرد و مرد را عماد.

زن را گلی برای مرد و مرد را ساقه‌ای برای زن آفرید. زن به مرد جلال و شکوه بخشید و مرد به زن راست‌ قامتی و ایستادگی؛ و هر دو مایه‌ی آرامش هم شدند...  

زن رنگ شد و عطر شد تا مرد خواستنی و دیدنی شود و مرد خار شد و ریشه شد تا زن از گزند باد و بید در امان باشد. زن جلوه‌ی احساس شد و مرد نماد اقتدار. آنچه که از موهبت حیا و عفت و حجب در کاسه‌ی دل زن ریخته شد بیش از مرد بود. به درون رگ مرد نیز رشک و تعصب و غیرت تزریق شد.

داستان خلقت: «و خداوند انسان را نیمی از جنس مرد و نیمی از جنس زن آفرید و فرمود: فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ …» آن هنگام که حضرت حق، روح اشرف مخلوقات را در کالبد این آفریده‌ی شگرف می‌دمید، به هر نیمه موهبت هایی بخشید و هر کدام را نسبت به دیگری نیازمند نمود.

فرشتگان درگاه الهی مأمور شدند به این‌که خاک خلقت زن را بیشتر غربال کنند تا نرمی وجود او بیشتر شود. اما برای مرد اینچنین نبود، چون مرد باید با زبری روزگار روبرو می‌شد و اندکی ضمختی در وجودش لازم بود. آنچه که از موهبت حیا و عفت و حجب در کاسه‌ی دل زن ریخته شد بیش از مرد بود. به درون رگ مرد نیز رشک و تعصب و غیرت تزریق شد.

محبت، عشق، دلدادگی، وفاداری، زیبادوستی و پاکدامنی نیز بین هر دو نیمه وجود بشر به یکسان تقسیم شد. زن در کلاس صبر و ناز و انتظار شاگرد اول شد و مرد در کلاس تمنّا و نیاز و تلاش برای وصال. زن آموخت که چگونه دل برباید و مرد آموخت که چگونه دل به دست آرد.

بشر موجود شریفی بود. رشد و تربیت این شرافت به زن سپرده شد و صیانت و حمایت از آن به مرد. انسان معصوم بود. عصمت در درون زن رشد یافت و مرد نگهبان خدا برای حفظ این معصومیت گماشته شد. پس از خلق بشر، هر آنچه که رحمان آفرید از جنس محبت بود. از جنس عشق، از جنس زیبایی. آدمی آموخت که نیم خود را با این محبت و مهر می‌تواند به نیم دیگر پیوند زند.

بشر فهمید که کمال از جنس مهربانی است و کامل بودن جز با عشق حاصل نمی‌شود. اما مرد عصیانگر بود و سرکش. نگاه به هر سو داشت و میل به کشف و ادارک. پس حجاب چشم بر او واجب شد تا نگاهش فقط به سوی محبوب خود باشد. زن نیز چون لطیف بود و زیبا، میل به خودآرایی و نمایانگری داشت.

پس حجاب تن بر او واجب شد تا گرفتار تبرج نشود. این شد که خداوند اول بار حجاب چشم را به سوی مرد نازل کرد و سپس حجاب تن را برای زن آفرید. حجاب نیز آفرینشی از جنس محبت بود، چون با حجاب تمنای مرد از زن بیش از پیش شد. مرد خواهان آن چیزی بود که سهل‌الوصول نباشد و پوشیدگی زن را دوست می‌داشت. برای مرد آن چیزی ارزشمند بود که با تلاش و کوشش به دست آید. با حجاب، متانت زن نیز بیش از پیش شد. چون زن خواهان خواهش مرد بود و حجاب باعث می‌شد که زن خواستگار پیدا کند و خواستنی شود.

زن دانست که رمز برتری جسم ظریف او بر درشتی هیبت مرد، نگاه متین است و اخم ابرو و کلام با صلابت. مرد نیز پی برد که راه ورود به قلب صاحب این متانت و سرسنگینی و صلابت، کرنش است و محبت و خواهش.

زن آموخت که باید به راحتی دست‌یافتنی نباشد، همچون مروارید درون صدف؛ و مرد فهمید که برای وصال به گوهر وجود محبوب، دست‌درازی بی‌فایده است و اجازه و مراعات و طلب لازم است. زن فهمید که سر سرکش مرد را با حجب می‌توان به سوی خود گرداند و مرد فهمید که حجاب نشانه علقه و مهر و وفای زن به اوست.

حجاب اینگونه رمز شکل‌گیری محبت بین زن و مرد شد. با حجاب، زن فهمید که جایگاه او در نظام هستی، مطلوب و محبوب و معشوق است و مرد فهمید که آفرینش برای او حکم طالب و مایل و عاشق رقم زده است. اینگونه بود که در جنت‌المأوی زن ارزشمند شد و مرد قدردان.

اینگونه بود که در بهشت عدن، زن لایق مادر شدن گشت و ام‌البشر نام‌گرفت و مرد سعادت حامی‌بودن، پشتوانه بودن و تکیه‌گاه بودن پیدا کرد تا از مادرانگی‌های زن مراقبت نماید. حجاب بود که مرد را از تعهد زن به زندگی آگاه نمود، زن را از وفاداری مرد به عهد خود مطمئن ساخت و پیوند زن و مرد را محکم کرد.

 


[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 2:57 بعد از ظهر | |







 

آنچه از روزگار بدست می آید

 

با خنده نمی ماند و آنچه از دست برود با گریه جبران نمی شود

 

فردا خورشید دوباره طلوع خواهد کرد حتی اگر ما دیگر نباشیم !

 

 


[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 12:54 قبل از ظهر | |








[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 9:34 قبل از ظهر | |








[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 9:32 قبل از ظهر | |








[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 9:30 قبل از ظهر | |








[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 9:17 قبل از ظهر | |








ای کاش انسانها همانقدر که ازارتفاع میترسیدند ,

کمی هم از پستی هراس داشتند…!

 


[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 9:14 قبل از ظهر | |







دانستنی هایی باورنکردنی از همه چیز و همه جا

1- قبل از سال 1941 اثر انگشت به عنوان مدرک در دادگاه پذیرفته نمی‌شد.

2- در آمریکا میزان فولاد استفاده شده در تهیه تشتک در بطری‌های نوشابه بیشتر از فولاد بکار رفته در تهیه بدنه اتومبیل هاست.

3- یک تانکر بزرگ که کاملا پر باشد و در حال حرکت با سرعت عادی باشد، حداقل به بیست دقیقه زمان برای متوقف شدن احتیاج دارد.

4- بطور متوسط یک انسان در طول زندگی خود در حدود 44 پوند گرد و خاک را تنفس می‌کند.

5- در هر سه دقیقه یک انسان روی کره زمین اعلام می کند که بشقاب پرنده دیده است.

6- در ایالت میشیگان زنان بدون اجازه شوهران خود نمی‌توانند موهایشان را کوتاه کنند.

7- تنها 55 درصد مردم آمریکا می‌دانند که خورشید یک ستاره است.

8- فندک قبل از کبریت اختراع شده است.

9- در طراحی خانه بیل گیتس از کامپیوترهای مکینتاش استفاده شده است.

(سیستم عامل مکینتاش رقیب ویندوز مایکروسافت است)

10- در هر روز تقریبا نیمی از جمعیت آمریکا در حال رژیم گرفتن هستند.

11- یک هواپیمای کوچک می‌تواند به صورت معکوس و به عقب نیز پرواز کند.

12- بیش از 50 درصد مردم جهان تا به حال نه با کسی از طریق تلفن حرف زده اند و نه کسی به آنها زنگ زده است.

13- یکی از مواد تشکیل دهنده دینامیت بادام زمینی است.

14- پارچه کتان در زمان خیس بودن، سخت‌تر و مقاوم‌تر است.

15- پیژامه در هندوستان به عنوان یک لباس پوشیدنی مرسوم در بیرون از خانه شناخته می‌شود.

16- یک کوسه از طریق شنیدن ضربان قلب، طعمه خود (ماهی) را پیدا می کند.

17- ماهی قزل آلا می‌تواند پرش‌هایی به ارتفاع حدود 2متر داشته باشد.

18-در ایالت اوهایو دادن بسته شیرینی با وزن بیش از 50 پوند به کسی غیر قانونی و جرم محسوب می‌شود.

19- اگر فردی به جای حرکت در پیاده رو در یک مسیر سخت و کثیف حرکت کند، 7درصد بیشتر کالری می‌سوزاند.

20- گفته می‌شود که باغبانی بهترین کار برای سالم نگه داشتن سلامتی استخوان هاست.

21- نوعی ماهی به نام آبنوس در گلوی خود دندان در می‌آورند.

22- فندق برزیلی پیش از نامیده شدن کشور برزیل به نام «برزیل» به این نام خوانده می‌شده است.

23- یک لامپ 75 وات بیشتر از سه لامپ 25 وات نور تولید می‌کند.

24-سوسکها سریعترین جانوران 6 پا می باشند. با سرعت یک متر در ثانیه.

25-خرگوشها و طوطی ها بدون نیاز به چرخاندن سر خود قادرند پشت سر خود را ببینند.

26-کرگدنها قادرند سریعتر از انسانها بدوند.

27-هیچ پنگوئنی در قطب شمال وجود ندارد.

28-مادر و همسر گراهام بل مخترع تلفن هر دو ناشنوا بوده اند.

29-کانادا یک واژه هندی به معنی “روستای بزرگ” است.

30-10 درصد وزن بدن انسان (بدون آب) را باکتریها تشکیل می دهند.

31-11 درصد جمعیت جهان را چپ دستان تشکیل می دهند.

32-از هر 10 نفر، یک نفر در سراسر جهان در جزیره زندگی می کند.

98-33 درصد وزن آب از اکسیژن تشکیل یافته است.

34-یک اسب در طول یک سال 7 برابر وزن بدن خود غذا مصرف می کند.

35-رشد دندانهای سگ آبی هیچگاه متوقف نمی گردد.

36-قلب والها تنها 9 بار در دقیقه می تپد.

37-چیتا قادر است در حداکثر سرعت خود گامهایی به طول 8 متر بر دارد.

38-شامپانزه ها قادرند مقابل آینه چهره خود را تشخیص دهند اما میمونها نمی توانند.

39-عمر سنجاقکها تنها 24 ساعت می باشد.

40-مدت زمان گردش سیاره عطارد به دور خود دو برابر مدت زمان گردش آن بدور خورشید است.

41-روشنایی قرص کامل ماه 9 برابر هلال ماه می باشد.

42-یک خرس بالغ قادر است با سرعت یک اسب بدود.

43-قلب یک جوجه تیغی در حالت عادی 190 بار در دقیقه می زند که در دوران خواب زمستانی به 20 بار در دقیقه کاهش می یابد.

 


[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 9:20 قبل از ظهر | |







 

 

در با تو بودن زمان هم دست از تکرار میکشد و انزجار بی تابی می میرد؛

با تو بودن؛

گل را می خنداند،

تاک را می رقصاند،

حتی زمستان را یک فنجان از آغوش دستت گرم می کند!

با تو؛

اخم عاشقانه می شود؛

عصرها ای جانم،جانانه می شود!

در با تو بودن زمان دست از تکرار می کشد و ...!

عبادت خالصانه می شود با:

نیتی از قصد تو!

وضویی از لمس تو!

سجودی در تپش های قلب تو!

نامت را با بند بند انگشتان حلقه در گیسوی تو ذکر می گویم تا که شاید زمان از بی تکراری مست شود!

 

 

 


[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 9:4 قبل از ظهر | |








[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 11:5 قبل از ظهر | |








[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 11:3 قبل از ظهر | |








[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 11:2 قبل از ظهر | |







تولد انسان روشن شدن کبریتی است

و مرگش خاموشی آن!

بنگر در این فاصله چه کردی؟!

گرما بخشیدی؟!

یا

سوزاندی؟!

 


[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 8:34 قبل از ظهر | |







همانانی می گفتند بدحجاب ها زیبایی‌های خود را به رخ رهگذران می کشند اما آیا واقعاً بدحجاب های امروزی زیبا هستند یا ترسناک؟ می گویند زیبایی از چشم آقایان با خانم ها فرق دارد به همین دلیل از آقایان درباره بدحجاب ها می پرسیم.معمولاً نیروهای پلیس یا نیروهای خدماتی چون رفتگران در شهرها، از نوارهای شبرنگی در لباس‌هایشان استفاده می‌شود تا در نقاط کور و تاریک خیابان‌ها دیده شوند اما این روزها کاربرد رنگ‌ها هم دست‌خوش تغییر شده است.

اگر تابستان سال گذشته از بدحجابی در جامعه اسلامی می گفتیم نهایت آن شال‌های باریک روی سر، مانتوهای جذب و آستین کوتاه و شلوارهای تنگ بود، چند سال قبل از آن شلوارها و مانتوهای کوتاه با روسری‌های کوچک و قبل تر از آن مصداق بدحجابی تنها بیرون گذاشتن موی سر به شمار می‌رفت.هر سالی که به جلو می رویم بدحجابی‌ها شکل و شمایل وقیحانه تری به خود می‌گیرند تا جایی که دیگر با سری به مانتوفروشی ها متوجه می شویم که باید با چیزی به نام «دکمه» در مانتوها خداحافظی کنیم،

مانتو هم دیگر معنای خود را از دست داده است و بیشتر شبیه شنلی شده است که تنها روی شانه ها آویزان می شود و از روبرو چیزی به نام «مانتو» دیده نمی‌شودشلوار زنانه هم جای خود را به پوششی به نام «ساپورت» داده است پوششی که علی رغم ترجمه آن هیچ حفاظتی برای شخص مصرف کننده ندارد و حتی جذاب تر از برهنگی برای افراد است. شال و روسری هم تنها تکه پارچه ای شده‌اند که وسط سر را می پوشانند و موها و گردن را جذاب‌تر از بی‌حجابی به نمایش می گذارند.

اگر در سالهای پس از انقلاب اسلامی در ایران رنگ‌های حضور در جامعه در سفید، قهوه ای، طوسی و مشکی خلاصه می شد در دوران اصلاحات، استفاده از رنگ‌های متنوع در اجتماع متداول شد و این روزها با آغاز دولت یازدهم استفاده از رنگ‌ها به اوج خود رسیده است و رنگ‌های شبرنگ از سرخابی تا سبز فسفری تبدیل به مد روز شده است.

 حیف صد حیف


[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 3:38 بعد از ظهر | |







کجا رفت حیای دختر ایرانی ؟

 


[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 12:27 قبل از ظهر | |







ساعتــــی در خـود نگـر تا کیستی؟ از کجایی، وز چه جایی، چیــستی؟ در جهـــان بهر چه عمـری زیستی؟ جمـع هـســـــتی را بزن بر نیستی


[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 9:55 قبل از ظهر | |








[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 9:34 قبل از ظهر | |







 

وقتي كه انسان تعلقات خاطر به دنيا نداشته باشد و بابت حساب و كتاب آخرت خيالش آسوده باشد مي تواند همچون اين كودك معصوم راحت و بدون هيچ استرس و خاطر پريشان بخوابد. چه زيباست دنياي كودكي، نه به فكر مال و منال، نه به فكر قدرت و شوكت، نه آزرده خاطري و قهر چرا كه دلي معصوم و پاك دارند. يادمان هست هنوز دوران كودكي تمام دعوا و قهر و آشتي با دوستانمان به يك ساعت هم نمي كشيد، ام اكنون چه كرده ايم با خود كه حتي يك خواب راحت با خيالي آسوده نداريم. خدا كند لوح سياه دلمان روشن گردد و دوباره چون دنياي كودكي پاك گرديم و به هيچ چيز دنيايي تعلق خاطر نداشته باشيم.

 


[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 9:29 قبل از ظهر | |








[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 9:22 قبل از ظهر | |








[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 9:21 قبل از ظهر | |







 

خدا غریب شده؟؟؟؟؟؟؟؟

قربونت برم خدا چقدر غریب شدی رو زمین

آدمات همه کاری میکنن ولی ازشون میگذری

خیلی صبوری خدای خوبم

وقتی بعضی جاهامیرم با تموم وجود غریبیتو حس میکنم

نمیدونم شاید آدمات سرشون شلوغه /شاید گول خوردن .....نمیدونم!!!!!!

ولی هرچی اونا تورو فراموش کردن تو حواست

به اوناهست ...به فکرشون هستی.

خدایا ....خدای خوبم..... ببینم هنوزم میخندی

فقط یه چیز....بگین خدا غریب نشده همین

 


[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 9:7 قبل از ظهر | |








[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 9:5 قبل از ظهر | |







الوسلام.

منزل خداست؟

الو. سلام...

منزل خداست؟

اين منم مزاحمي که آشناست

هزار دفعه اين شماره را دلم گرفته است

ولي هنوز پشت خط در انتظار يک صداست

شما که گفته ايد پاسخ سلام واجب است

به ما که مي رسد ، حساب بنده هايتان جداست؟

الو دوباره قطع و وصل تلفنم شروع شد

خرابي از دل من است يا که عيب سيم هاست؟

چرا صدايتان نمي رسد کمي بلند تر

صداي من چطور؟

خوب و صاف و واضح و رساست؟

اگر اجازه مي دهي برايت درد دل کنم

شنيده ام که گريه بر تمام دردها شفاست

دل مرا بخوان به سوي خود تا که سبک شوم

پناهگاه اين دل شکسته خانه ي شماست

الو ،

مرا ببخش ، باز هم مزاحمت شدم

دوباره زنگ مي زنم ، دوباره ، تا خدا خداست دوباره ...

تا خدا خداست...

 

 


[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 1:26 بعد از ظهر | |







خدایا!

تو در بالای عرش،"تنها" چه می کنی؟

ابدیت را با بی نیـــازی،و بی چشم به راهی،

و بی امیـــــــد چگونه به پایان خواهی برد؟

ای که همه ی هستی از آن توست،

تو خود برای که هستی؟

تو به غیر از خوبی با ما چه کردی

 که ما اینگونه نافرمانیت می کنیم!!!

 


[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 12:58 قبل از ظهر | |







با خـــــــدایت حـرف بزن...

درد و دل کن...

اشک بریز...

مگه نمیدونی بهش میگن

حبیب الباکین(دوستدار گریه کنندگان)

خــــــــدا، بنده هاشو دوست داره

هر جـور کـــه بیــــایی خریدارته...

 


[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 12:53 قبل از ظهر | |







حدیث آرامش

از امام صادق علیه السلام پرسیدند

زندگی خود را بر چه بنا کردی؟ فرمودند بر چهار اصل:

1. دانستم رزق مرا دیگری نمی‌خورد، پس آرام شدم

2. دانستم که خدا مرا می‌بیند، پس حیا کردم

3. دانستم که کار مرا دیگری انجام نمی‌دهد، پس تلاش کردم

4. دانستم که پایان کارم مرگ است، پس مهیا شدم...

 


[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 12:50 قبل از ظهر | |







رست یک هفته بعد از مراسم عروسی آمده بودند برای طلاق!

زن هاج و واج بود و با صدای بلند گریه می کرد اما مرد خونسردانه و بی توجه به اشک

های جان سوز زن نشسته بود.

-<چرا می خوای طلاقش بدی؟>

وقتی این سوال را از مرد پرسیدم نیشخندی زد و گفت
ː

-<عاشق یکی دیگه شدم. شب عروسیم دیدمش...>

عروسی شان در یک باغ بود. زنانه و مردانه.می گفت معشوقه جدیدش دوست نزدیک

همسرش است

                        این است دنیای ما                             


[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 10:50 قبل از ظهر | |








[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 10:33 قبل از ظهر | |








[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 10:33 قبل از ظهر | |








[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 4:23 بعد از ظهر | |







صدها میلیون نفر در سراسر جهان آن را از سن کودکی تا بزرگسالی خورده اند، پفک نمکی یا "چیز دودلز" نامی که "موری یوهایی" خالق آن بر رویش نهاد.
موری یوهایی که فرزند یک زوج مهاجر ترک بود در اواخر دهه 1950 میلادی اولین کارخانه پفک نمکی یا "چیز دودلز" را در محله برونکس نیویورک احداث نمود.محصول او به چنان محبوبیتی دست یافت که کمپانی غول پیکر تولید تنقلات "بوردن" در آمریکا در سال 1965 کارخانه سازنده "چیز دودلز" موری یوهایی را از صاحبش خریداری کرد.پفک نمکی عمدتاً با طعم پنیر در بازار عرضه می گردد. بلغور ذرت وآب در داخل دستگاهی به نام اکسترودر پف کرده و پس از عبور ازخشک کن روی آن با مخلوطی از روغن گیاهی ، پودر پنیر ویا سایر طعم دهنده های مناسب ، رنگ مجاز خوراکی ونمک پوشش داده می شود."چیز دودلز" در اواخر دهه 1960 به ایران آمد. در اوایل دهه 1970 میلادی با شکوفایی انفجار آمیز اقتصاد ایران که سرمایه گزاران خارجی و داخلی را تشویق به سرمایه گذاری در کشور کرده بود تولید "چیز دودلز" نیز به خیل عظیم محصولات تولیدی کارخانه های تازه تاسیس در ایران اضافه و نام "پفک
نمکی" از سوی شرکت "مینو" بر روی آن نهاده شد. پاکت نایلنی قرمز رنگی که پفک نمکیهای میگو مانند ترد در آن در انتظار خورده شدن نشسته بودند بخشی از خاطرات کودکی بسیاری از ایرانیان را نیز تشکیل می دهد.
موری یوهایی خالق "چیز دودلز" یا پفک نمکی در روز 27 ژوئیه سال 2010 بدنبال ابتلا به بیماری سرطان در سن 90 سالگی در منزل مجلل خود واقع در لانگ آیلند نیویورک درگذشت.


[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 12:21 قبل از ظهر | |







یک روز علامه جعفری سوار تاکسی شده بودند ، در مسیر


راه نفس عمیقی میکشه و از ته دل میگه : ای خدای من !

راننده تاکسی با اعتراض میگه یه جوری میگی ای خدای من

 

که انگار فقط خدای شماست ؟

ایشان در جواب فورا دو بیت از سعدی می خواند :

چنان لطف او شامل هر تن است

که هر بنده گوید خدای من است

چنان کار هرکس به هم ساخته

که گویا به غیری نپرداخته

 


[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 9:3 قبل از ظهر | |







محبت خدا به مخلوقاتش:

روزی مردی محضر پیامبر اکرم رسید بقچه ایی همراهش بود

آن را باز کرد. دیدند یک پرنده و چند جوجه داخل آن است.

گفت یا رسول الله، من از راه دور به دیدن شما آمدم.

در بیابان به یک بوته رسیدم. دیدم کنار آن چند جوجه است.

آنها را گرفتم و داخل بقچه کردم. روی سرم گذاشتم

تا برای شما هدیه بیاورم. دیدم هر جا می روم،

مادرشان به دنبال من می آید. نمی تواند از جوجه هایش دل بکند.

بقچه را پهن کردم تا بیاید این جوجه ها را ببرد

یا اینکه خودش را هم بگیرم. وقتی بقچه را بازکردم

دیدم مادر جوجه ها به میان آنها آمد.

شخص گفت: یا رسول الله مادر این جوجه ها

با اینکه می دانست اسیر می شود، آمد نشست

و فرار نکرد من هم او را گرفتم وخدمت شما آوردم.

پیغمبر اکرم از این صحنه خیلی منقلب شد

و فرمودند: این پرنده چقدر جوجه هایش را دوست دارد!

حضرت فرمودند:

مهر و محبت خداوند متعال به بندگان

و مخلوقاتش هزار مرتبه

از این پرنده به جوجه هایش بیشتر است.

 


[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 3:32 بعد از ظهر | |







چرا ز من بریده ای بنده ی پر خطای من؟ 

چرا صدا  نمی زنی خدای من خدای من؟

مگر ز من چه دیده ای مگر بدی کشیده ای؟

چرا صفا نمی کنی به ذکر دلربای من؟

خدای مهربان منم کریم و میزبان منم

عاشق میهمان منم بیا بیا گدای من

اگر چه کرده ای خطا تباه کرده ای عطا

بیا بیا دوباره ای بنده ی بی وفای من

بیا بیا به نیمه شب بزن تو زانوی ادب

بخوان شکسته دل مرا تا بچشی صفای من

به معصیت زدی چو دست، دل حبیب ما شکست

بیا بیا گنه مکن به یاد او برای من

ای تو که شکسته ای مریض و زار و خسته ای

مرا بخوان تو در سحر، سحر بود شفای من

مرو به جای دیگری سرت بنه به پای من

دعای توست مستجاب سحر دهم تو را جواب

 


[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 1:47 بعد از ظهر | |







از باغهای بهشتی بخورید

از نبى اكرم روايت شده كه فرمود:

از باغهاى بهشتى بخوريد

پرسيدند: باغهاى بهشتى چيست؟ فرمود: هر صبح و شام

به ياد و ذكر او مشغول بودن، پس تا مى‏توانيد ذكر گوييد

و كسى كه دوست دارد مقام خود را نزد خدا بداند،

ببيند مقام خدا نزد او چقدر است؟

زيرا خداوند، آن اندازه به بنده‏اش مقام مى‏دهد،

كه او به خداوند داده است.

بدانيد كه بهترين اعمال و ذكرها نزد خدا و بهتر از

آن چه آفتاب بر آن مى‏تابد ياد خداست

و خودش خبر داده كه من، همنشين كسى هستم

كه مرا ياد كرده باشد و

چه مقامى بالاتر از اين كه خدا همنشين كسى باشد.

ارشادالقلوب 1

 

 


[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 1:29 بعد از ظهر | |







 

c«واذکُر رّبّک فی نفسک تضرّعاً وّ خیفةً وَ دونَ الجَهرِ

مِن القَولِ بالغُدُوِّ وَالاصالِ و لا تکُن مِّنَ الغافلین.»

خدای خود را با تضرّع و پنهانی و بی آنکه آواز

برکشی در دل خود در صبح و شام یاد کن و از غافلان مباش.

خیال نکنید وقتی به خاطر ترسی از خدا و برای خدا

اشک می ریزید، این اشکهایتان بی ثمر است

و بدانید اگر از صمیم قلب اشک بریزید ،

این اشکها هرگز خشک نمی شوند. بلکه با تابش نور حق به آنها،

جلوه ای ملکوتی می یابند. خداوند دوست دارد بنده های

محبوبش را خاشع و متواضع ببیند. خداوند چشم های

جوانانی را که نیمه شب – زمانی که چشم های غافلان

در خواب است – در فراق او اشک می ریزند، دوست دارد.

طوری که خودش به بازار عشق می آید

و این مرواریدهای گرانبها را به گرانترین قیمت

از بندگان خاشع و متواضعش می خرد

خوشا به حال آنهایی که چنین فروشنده ای هستند

و چنین خریداری دارند.

 


[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 1:26 بعد از ظهر | |








[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 1:23 بعد از ظهر | |







خدای من،

از وقتی در زندگی ام کمرنگ شدی،

هزار کلمه، هزار ایده، هزار...

بر جای خالی ات ریختم، ولی پر نشد

به گمانم ازجنس بی نهـایتی...

خدای من!برگرد

خودت میدونی که چقدر تهی شده ام

!

 


[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 1:17 بعد از ظهر | |







 

آدامس ها جزو بزرگترین اساتید هستند

از کودکیمان تلاش می کنند به ما بفهمانند

هیچ شیرینی ای ماندگار نیست 

 


[+] نوشته شده توسط بهنام صمدی فرد در 1:12 بعد از ظهر | |